قد: از عصه خمیده.
رنگ: پریده
چشم: در راه انتظار سفید گردیده
گوش: جز حرف عشق نشینیده
رخسار: خراشیده
ریش: تراشیده ازهم پاشیده هردو صحت است
زخم: نمک پاشیده
دوش: بارغم کشیده
تن: بخا ک خواری غلطیده
پای: در بدر دویده
جامه: دریده
دل: از دست داده
دست: تهی
سینه: مجروح
جگر: ریش
مذهب: عشق
حرف: جانبازی در راه آرزو
محل تولد: شهر غم
محل اقامت: صحرای جنون
محل عزیمت: کوی آرزو
ادامه...
پس از لحظه های دراز بر درخت خاکستری پنجره ام برگی روئید و نسیم سبزی تار و پود خفته مرا لرزاند. و هنوز من ریشه های تنم را در شن رویاها فرو نبرده بودم که براه افتادم. پس از لحظه های دراز سایه دستی روی وجودم افتاد و لرزش انگشتانش بیدار کرد. و هنوز من پرتو تنهای خودم را در ورطه تاریک درونم نیفکنده بودم که براه افتادم. سهراب سپهری
A. Foladi
شنبه 14 خردادماه سال 1384 ساعت 01:59 ب.ظ
سلام آصف... عجب وبلاگ قشنگی داری... فقط يه خورده ساکته...
موفق باشی...
سلا آصف...مرسی که به وبلاگه من سر زدی...وبلاگه قشنگی داری...امیدوارم تو هم به آرزوهات برسی...بازم به ما سر بزن...دوست تنهاترینت مهران ۱۳
سلام عزیزم
ممنون از لطفت
زیبا بود
موفق باشی